محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

نی نی مامانش

این روزا

سلام خوبینننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن ؟ علیرضا رفت دکتر خدارو صد هزار مرتبه شکر که غده چربی بود.... راحت شدیم ...... خدایا شکرت .... اون شب من رفتم رو تخت دراز کشیدم ... دیدم صدای تق توق میاد رفتم دیدم اوهووووووو علیرضا داره ظرف میشوره .... وای داشتم از ذوق میمردم اینقدر بوسسسششش کردم که نگووو بعد گفتم تو کف بزن ... من اب میکشم بعد اون کف زد ... نشست رو صندلی تو آشپز خونه کلی باهم حرف زدیم این اتفاق اولین بار بود خیلی  لذت از اون حرفا لذت بردم ... دیگه اینکه بابای و مامان مهربونم ظرف شویی خردین ههههه دیروز داشتم تویه وب درمورد خرید ظرف شویی میخوندم 2 میلیون 200 هزار ...
12 مهر 1391
3634 0 138 ادامه مطلب

سقوط

ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند. طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت. باید یکنفر طناب را رها می کرد وگرنه همه سقوط می کردند. زن گفت من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم. من طناب را رها می کنم چون به فداکاری عادت دارم. در این لحظه مردان سخت به هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند.   پ.ن : هههههه خیلی داستانه باحال بودد... علیرضا هر کار میکنم دکتر نمیاد میترسه .... دختر خاله ام  هم عروس شد اخییییی..... 5 شنب هفته دیگه نامزدی شهههه امروز رفتم لباس دادمم خیاطی .... با دوتا مانتو ار...
11 مهر 1391

ههههههههههههه

یه دوستی میگفت  به  هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم   و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.   من گفتم: آهان ! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است. . . . . روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا کنا در ؟   ...
9 مهر 1391

یه داستان ....

یکی از دوستام تعریف می کرد : "با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء 5-6 ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم! بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن. خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم . یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته. رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد. یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد. دوباره رفتم...سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن. اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفت...
9 مهر 1391

آسیب شناسییییییییییییییییییییی

      1 - خاله معناي لغوي: خواهر مادر معناي استعاره اي: هر زني كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد. نقش سمبليك: يك خانم مهربان و دوست داشتني كه خيلي شبيه مادر است و هميشه براي شما آبنبات و لباس مي خرد. غذاي مورد علاقه: آش كشك.   زير شاخه ها:      شوهر خاله: يك مرد مهربان كه پيژامه مي پوشد و به ادبيات و شكار علاقه مند است.      دختر خاله،پسر خاله: همبازي دوران كودكي كه يا در بزرگسالي عاشقش مي شويد اما با يكي ديگه ازدواج مي كنيد يا باهاش ازدواج مي كنيد اما عاشق يكي ديگه هستيد. مشاغل كاذب: خاله زنك بازي، خاله خانباجي. ...
9 مهر 1391

یه روز مثه ماه

  یوهوووووووووووووووووو    سلامممممم امروز عالی بود عالییییییییییییییییی.............    علیرضا فداش شمم  من الهی 600 هزار ضد(من همیشه املا ضعیف بود) به حسابم .....  پول دانشگاهمم رو دادم فکر کنیننننننننننننننننننننننننن  الهی من قربونش بشم  دیشبم فداش شم منو برد بیرون ..... رفتیم پیتزا سیب برام پیتزا خریدددددددددد  تازه افتتاح شده من خیلی دوست داشتم برم اونم منو بردددد سورپرایزی بعدشممم یه کار دیگه هم کرد که سکرته نمیتونم بگم .... (سارا میدونی دیگه !!!! ) وای الان تو آسمونام  شنبه میریم دکتر هیچی نیست انشالله  خدایا این بارممم کمک کن.... &nbs...
5 مهر 1391